در میانه. [ دَ ن َ / ن ِ ] ( ق مرکب ) ( از: در + میان + َه ) در میان. مابین. وسط. میان. خلال : تکبّد، تکبید؛ در میانه آسمان درآمدن آفتاب. ( منتهی الارب ). - در میانه نهادن ؛ با هم ظاهر کردن. مطرح ساختن : با او چه در میانه نهی از نیاز بحث از حرف زلف و کاکل او کن دراز بحث.درویش واله هروی ( از آنندراج ).