خویله

لغت نامه دهخدا

خویله. [ خوَی ْ / خُی ْ ل َ / ل ِ ] ( ص ) ابله. ( مهذب الاسماء ). احمق. نادان. ( صحاح الفرس ). مردم بیعقل و نادان و احمق را گویند بیشتر این لفظ را در محل قدح و دشنام استعمال کنند. ( برهان قاطع ) :
عالم شهر همین خواهد لیکن بزبان
بنگوید چو من خویله دیوانه خر.فرخی.من بدان یک دو ژاژ او خرسند
او در آن خویله ریش و من درخند.سنائی ( کارنامه بلخ ).من از خویله در سبلت افکنده بادی
چو در ریش خشک از ملاقات شانه.انوری.ورها؛ زن خویله. رعنا؛ زن خویله. ( مهذب الاسماء ). ثکثکة؛ زن خویله. تراتیر؛ دختران خویله. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال امروز فال امروز