خون کشیده

لغت نامه دهخدا

خون کشیده. [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) فصد کرده. خون گرفته. ( آنندراج ) :
مینای می چو گشت تهی دست از اوبدار
آسودگی ضرور بود خون کشیده را.ملاطغرا ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

فصد کرده خون گرفته
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال فرشتگان فال فرشتگان فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت