خوشبویی

لغت نامه دهخدا

خوشبویی. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( حامص مرکب ) حالت بوی خوش داشتن. خوشبوئی. ( یادداشت مؤلف ) :
تیره روانْت علم کند روشن
گنده تنت چو مشک بخوشبویی.ناصرخسرو.بخوشبویی خاک افتادگان
بخوشخویی طبع آزادگان.نظامی.رجوع به خوشبوئی شود.

فرهنگ فارسی

دارای بوی خوش بودن .
حالت بوی خوش داشتن خوشبوئی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال آرزو فال آرزو