خود کردن

لغت نامه دهخدا

خود کردن. [ خوَدْ / خُدْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کار خود بدون مشورت دیگری کردن. عملی که خود شخص انجام دهد :
خود کردن و جرم دوستان دیدن
رسمی است که در جهان تو آوردی.سعدی ( طیبات ).
خود کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کلاه خود بر سر گذاردن. کنایه از مسلح شدن است.

فرهنگ فارسی

کلاه خود بر سر گذاردن کنایه از مسلح شدن است .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم