خلیده دل

لغت نامه دهخدا

خلیده دل. [ خ َ دَ / دِ دِ] ( ص مرکب ) مجروح دل. کنایه از دلشکسته :
بکوه و بصحرا نهادند روی
همی شد خلیده دل و راه جوی.فردوسی.وز آنجا بجیحون نهادند روی
خلیده دل و با غم و گفتگوی.فردوسی.همیشه خلیده دل و راه جوی
ز لشکر سوی دژ نهادند روی.فردوسی.

فرهنگ فارسی

مجروح دل کنایه از دلشکسته
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ای چینگ فال ای چینگ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس