خلاف کاری

لغت نامه دهخدا

خلاف کاری. [ خ ِ /خ َ ] ( حامص مرکب ) عمل گناهکار. عمل خاطی. عمل خلافکار. || ضد سازگاری. ( یادداشت بخط مؤلف ):
بر وفق چنین خلاف کاری
تسلیم به از ستیزه کاری.نظامی.چون داروی طبع سازگاریست
مردن سبب خلاف کاریست.نظامی.

فرهنگ فارسی

عمل خلافکار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال اوراکل فال اوراکل