خبرجوی

لغت نامه دهخدا

خبرجوی. [ خ َ ب َ ] ( نف مرکب ) آنکه کسب خبر کند. جوینده خبر. رجوع به خبرجو شود.
مغز نظامی که خبرجوی تست
زنده دل از غالیه بوی تست.نظامی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال آرزو فال آرزو فال نخود فال نخود فال تاروت فال تاروت