لغت نامه دهخدا خبرجوی. [ خ َ ب َ ] ( نف مرکب ) آنکه کسب خبر کند. جوینده خبر. رجوع به خبرجو شود.مغز نظامی که خبرجوی تست زنده دل از غالیه بوی تست.نظامی.