خاوی

لغت نامه دهخدا

خاوی. ( ع ص ) خوشمزه ، لذیذ. ( ناظم الاطباء ). || غیر مسکون. خراب. ویران. || بروی افتاده. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از تاج العروس ). || خالی. تهی. منه : خاوی البطن ؛ شکم خالی. خاوی الوفاض ؛ کیسه تهی. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

خوشمزه لذیذ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال فنجان فال فنجان فال اوراکل فال اوراکل فال احساس فال احساس