حنفاء

لغت نامه دهخدا

حنفاء. [ ح َ ] ( ع اِ ) تأنیث احنف. رجوع به احنف شود. || کمان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || استره. ( منتهی الارب ). موسی. ( اقرب الموارد ). آستره. ( ناظم الاطباء ). || کنیز که باری کسل کند و باری نشاط آرد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). کنیز متلون که گاهی کسالت آرد و گاهی نشاط. ( اقرب الموارد ). || حرباء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سنگ پشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || اطوم که نوعی از ماهی دریایی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || درختی است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
حنفاء. [ ح ُ ن َ ] ( ع ص ) ج ِ حنیف ،مایل از هر دین باطل بدین اسلام و ثابت بر آن و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). راست دینان. پاک دینان. رجوع به حنیف شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حُنَفَاءَ: جمع حنیف به معنی معتدل و بدون انحراف به سمت افراط یا تفریط
ریشه کلمه:
حنف (۱۲ بار)
«حنفاء» جمع «حنیف» از مادّه «حنف» (بر وزن صدف) به معنای کسی است که از گمراهی و انحراف به استقامت و اعتدال تمایل پیدا کند و به تعبیر دیگر، بر صراط مستقیم گام بردارد; زیرا «حنف» (بر وزن صدف) به معنای تمایل است، و تمایل از هر گونه انحراف نتیجه اش قرار گرفتن بر صراط مستقیم است، و عرب تمام کسانی را که «حج» به جا می آوردند یا «ختنه» می کردند، «حنیف» می نامید، اشاره به این که آنها بر آئین ابراهیم بوده اند، و «أحنف» به کسی گفته می شود که پای او کج باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ای چینگ فال ای چینگ فال لنورماند فال لنورماند فال اوراکل فال اوراکل