حرید

لغت نامه دهخدا

حرید. [ ح َ ] ( ع ص ) دور. || تنها. ( منتهی الارب ). فرید. وحید. منفرد. ج ، حُرَداء، حِراد. || ماهی قدیدکرده. ( منتهی الارب ). || کوکب حرید؛ معتزل منفرد از کواکب. || حی حرید؛ قبیله منفرد از دیگر قبائل از باب عزت یا قلت. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نعت از حرود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تک نیت فال تک نیت فال فنجان فال فنجان استخاره کن استخاره کن