جیخ

لغت نامه دهخدا

جیخ. [ ج َ ] ( ع مص )برکندن توجبه [ سیل ] وادی را. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). این لغتی است در جوخ. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

بر کندن توجیه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب فال اوراکل فال اوراکل