جوشانیده

لغت نامه دهخدا

جوشانیده.[ دَ / دِ ] ( ن مف ) جوشانده. رجوع به جوشانده شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- بجوش آورده . ۲- دارویی که آنرا در آب جوشانیده باشند و عصار. آنرا برای معالجه بمریض دهند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال جذب فال جذب فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس