جوج

لغت نامه دهخدا

جوج. [ جو / ج َ / جُو ] ( اِ ) پارچه گوشت سرخی باشد که بر سر خروس است. ( برهان ). پارچه گوشتی که بر سر خروس رسته بود. ( شرفنامه منیری ). تاج خروس. || علامتی را نیز گویند که بر سر طاقها و ایوانها نصب کنند تا خوش نما شود، و بفتح اول هم گفته اند. ( برهان ). آنچه برسر تیرهای خورد و یا بر سر تیرهای طاق و ایوان و امثال آن وصل کنند از جهت زیبایی. ( شرفنامه منیری ).

فرهنگ عمید

=اراک

فرهنگ فارسی

پارچه گوشت سرخی باشد که بر سر خروس رسته بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال تخمین زمان فال تخمین زمان