جان یافتن

لغت نامه دهخدا

جان یافتن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) زنده شدن. قوت یافتن. تهنج. ( منتهی الارب ) :
مشامش از نجاست چون خبر یافت
دو چشمش بازشد جانی دگر یافت.عطار.

فرهنگ فارسی

زنده شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال کارت فال کارت فال تماس فال تماس فال درخت فال درخت