جان زنده کن

لغت نامه دهخدا

جان زنده کن. [ زِ دَ / دِ ک ُ ] ( نف مرکب ) زنده کننده جان. روانبخش. حیات دهنده :
این نامه بنام پادشاهی
جان زنده کنی خردپناهی.نظامی جان زنده کنی که از فصیحی
شد معجز او دم مسیحی.نظامی.

فرهنگ فارسی

زنده کننده جان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی فال احساس فال احساس