لغت نامه دهخدا
جان ازتنش تیمارکش چون چشم او بیمار و خوش
دل چون دهانش پسته وش خونین و خندان آمده.خاقانی.خر این جایگه لنگ و تیمارکش
از آن به که پیش ملک بارکش.سعدی ( بوستان ).|| سرپرست. دلسوز. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : امیرالمؤمین ما را منشوری فرستاده است که چنین ولایت که بی خداوند و بی تیمارکش ببینیم بگیریم. ( تاریخ بیهقی از یادداشت ایضاً ).