تیز مغزی

لغت نامه دهخدا

تیزمغزی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) تندی. بردباری. شتاب کردن در خشم :
مکن تیزمغزی و آتش سری
نه زینسان بود مهتر لشکری.فردوسی.هرکه فرهنگ ازو فروهید است
تیزمغزی از او نکوهیداست.عنصری.رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

حالت تیزمغز .
تندی نابرد باری شتاب کردن در خشم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم