تمزیج. [ ت َ ] ( ع مص ) دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بخشیدن چیزی. ( از اقرب الموارد ). || از سبزی به زردی آمدن خوشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده بعد شود. || در بیت زیر از سوزنی بمعنی امتزاج و درآمیختن آمده است : به گه خلقت جود و به گه خلقت تو عنصر هر دو به تمزیج عناصر شد ضم.سوزنی.|| ( اصطلاح نجوم ) امتزاج کواکب با یکدیگر تا مزاج آنها یکی گردد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).