تخت پایه

لغت نامه دهخدا

تخت پایه. [ ت َ ی َ / ی ِ ] ( اِ مرکب ) پایه تخت. زیر تخت :
همه در زیر تخت پایه شاه
صف کشیدند چون ستاره و ماه.نظامی.پایه بر پایه ، بردوید به بام
رفت تا تخت پایه بهرام.نظامی.گفتمش همسر تو سایه تست
تاج من خاک تخت پایه تست.نظامی.

فرهنگ فارسی

پای. تخت زیر تخت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم