لغت نامه دهخدا
برای بزم غلامان او ز هاله و ماه
نهاده کاسه شربت قضا میان تبنگ.ابن یمین ( از فرهنگ نظام ).نان ریزه های سفره خوانش فلک همه
دریوزه کرد روز و شب و ریخت در تبنگ.کاتبی ( از فرهنگ رشیدی ). || آوازی را نیز گویند بلند و تند، مانند صدای ناقوس. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). آواز بلند و تیز مثل آواز زنگ و صدای ناقوس. ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ). || بمعنی دف و دهل هم آمده است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی دف و دهل و تنبک نیز آمده که بازیگران نوازند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و نیز بمعنی تُنبَک که بازیگران نوازند. ( فرهنگ رشیدی ). قسمی از ساز بوده مانند دف.( فرهنگ نظام ) :
در جد قرینشانم لیکن بگاه هزل
من کوس خسروانم و ایشان دف و تبنگ.سوزنی ( از فرهنگ نظام ).در ملک تو پسنده نکردند بندگی
نمرود پشه خورده و فرعون پیس و لنگ
با بندگانت کوس خدایی همی زدند
آگاه نی که کوس خدائیست با تبنگ.سوزنی.دوری که از تو در سر مستی فزون شود
آواز کوس بازنداند کس از تبنگ. عمید لوبکی ( از فرهنگ نظام ).