بیرون ریختن

لغت نامه دهخدا

بیرون ریختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) از چیزی بدر ریختن. ( از آنندراج ) :
آرزوئی در گره بستم دُرِ یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دریا شدم.بیدل.

فرهنگ فارسی

از چیزی بدر ریختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ورق فال ورق استخاره کن استخاره کن