بی گمانی

لغت نامه دهخدا

بی گمانی. [ گ ُ / گ َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی گمان. بی شکی و بی ظنی. ( ناظم الاطباء ). پاک از ریب و شک. اطمینان. یقن. یقین. ( یادداشت مؤلف ) :
همه بی گمانی بدست آوریم
از آن به که ایدر درنگ آوریم.فردوسی.- بی گمانی کردن روان از چیزی ؛ خالی کردن از آن :
وزان پس همه شادمانی کنید
ز بدها روان بی گمانی کنید.فردوسی.و رجوع به گمان شود.

فرهنگ فارسی

بی شکی بدون ظن بودن سوئ ظن نداشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب