بوصیر

لغت نامه دهخدا

بوصیر. ( ع اِ ) لغتی است غیرمعلوم و آن گیاهی باشد دوایی ، که بعربی آنرا آذان الدب یعنی گوش خرس نامند، بسبب شباهتی که بدان دارد. و بعضی گویند: نوعی از ماهی زهره است و آن پوست درختی باشد بغایت سیاه و آنرا بعربی شیکران الحوت گویند و بعضی دگر گفته اند: باقلای شامی است واﷲ اعلم. ( برهان ). نباتی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قسمی از شوکران. ( ناظم الاطباء ). جورتاق. بربشکة. سیکران الحوت. اقنقن. فلومس. ( یادداشت بخط مولف ). رجوع به بوسیر شود.
بوصیر. ( اِخ ) چهار ده است به مصر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام دهی در مصر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

چهارده است به مصر . نام دهی در مصر .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بوصیر (ابوصیر)، نام چندین موضع در مصر است.این تعداد از آن جهت که این نام بر پرستشگاههای اوزیریس، خدای (مصری) جهان زیرین، دلالت دارد، غیرطبیعی نیست.
اطلاق نام ابوصیر بر حومه وسیع غرب اسکندریه یادآور آن است که این محل جایگاه تاپوزیریس ماگنا بوده است.
وجه نامگذاری بوصیر
بوصیر در ساحل غربی رود دِمیاط، از شاخه های نیل ، در استان غربیّة، شهر کوچکی است که در قرون وسطی با آبادی همجوارش، بَنا، مربوط بوده، ازینرو عموماً آن را بوصیر ـ بنا نوشته اند.
جایگاه بوصیر
این بوصیر، که در ایام باستان شهرت داشته، اسقف نشین و مرکز اداری و حکومتی این کوره بوده است.
مکان بوصیر
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم