بندخانه

لغت نامه دهخدا

بندخانه. [ ب َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) زندان که ترجمه سجن است. ( آنندراج ). بندی خانه. زندان. محبس. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ) :
وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق
او را به بندخانه هجران گذاشتیم.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

زندان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ