لغت نامه دهخدا
یارم ز سفر آمد گفتم که بزشم آورد
چون نیک نظر کردم پیش آمد و پشم آورد.سعدی ( از آنندراج ).بزشم نرم که بر پنبه می نهم ترجیح
ز فوطه برکت گردد این حدیث صریح.نظام قاری.بزشم و پنبه را کردند پیدا
جل خر بهر پالان آفریدند.نظام قاری.
بزشم. [ ب َ زَ ] ( اِ ) موهای نرم و لطیف بز که تابیده از آن کرک و بعضی پارچه های نازک و لطیف می بافند، و آنرا کلوچه هم می گویند. ( مجمعالفرس ). و در فرهنگهای دیگر بضم اول ( باء موحده ) به این معنی ضبط شده است.