النجق

لغت نامه دهخدا

النجق. [ اَ ل َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، در 26هزارگزی خاور مرند و 16 هزارگزی شوسه و راه آهن مرندبه تبریز. جلگه و سردسیر است. سکنه آن 2515 تن شیعه ترکی زبانند. آب آن از رودخانه محلی و محصول آن غلات ، حبوبات و بزرک ، و شغل مردم زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
النجق. [ اَ ل َ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دیزج رود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، در 5 هزارگزی شمال خاوری عجب شیر، و 2 هزارگزی خاور شوسه مراغه به آذرشهر ( دهخوارقان ). جلگه و معتدل است. سکنه آن 461 تن شیعه ترکی زبانند. آب آن از چشمه ، و محصول آن غلات ، کشمش ، بادام و زردالو، و شغل مردم زراعت است. وراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
النجق. [ اَ ل َ ج َ ] ( اِخ ) قلعه ای است در آذربایجان. ( مرآت البلدان ج 1 ص 95 ). قلعه استواری است از توابع نخچوان. ( نزهةالقلوب چ لیدن ص 89 ). در تاریخ مغول این قلعه بصورت النجک و در جهانگشای جوینی ( چ لیدن ج 2 ص 157 ) بصورت النجه ضبط شده است و رجوع به فهرست حبیب السیر چ خیام ج 2 و 3 و 4 و تاریخ گزیده چ لندن ص 478 و تاریخ مغول ص 118 و جهانگشای جوینی صفحه مذکور و هم «النجک » و «النجه » شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم