دانشنامه اسلامی
بقر (۹ بار)
گاو. اسم جنس است، بقره به گاو نر و ماده هر دو گفته میشود، تاء آن برای وحدت است نه تأنیث (اقرب الموارد، قاموس و صحاح) ولی مجمع البیان و راغب و تفسیر مراغی تاء آن را برای تأنیث گرفته و گفتهاند: بَقَرَه به معنی گاو ماده و ثور گاو نر است، در مجمع اضافه کرده: در جنس گاو اسم مذکر غیر از مؤنث است چنان که در جمل و ناقه و رجل و مرأة و جدی و عناق نیز چنین است. از مطلق گاو و گوسفند بر آنها پیه را حرام کردیم مراد یک گاو است نه گاو ماده بنابر قول قاموس و صحاح. و بنا بر قول مجمع و غیره گاو ماده است، جمع بقره بقرات است مثل من هفت گاو فربه میبینیم. این مؤید قول مجمع است. بَقَرَه بنی اسرائیل: داستان بقره بنی اسرائیل که در قرآن مجید نقل شده قابل دقّت و تحقیق است. ما عین آنرا نقل و درباره آن گفتگو میکنیم. . یعنی: آنگاهکه موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما امر میکند که گاوی را ذبح کنید گفتند: آیا ما را مسخره گرفتهای؟ گفت: به خدا پناه میبرم که از نادانان باشم. گفتند: پروردگار خویش را بخوان تا به ما روشن کند گاو چگونه است؟ گفت: خداوند میگوید: آن گاوی است نه پیر و نه خردسال سنّش میان این دو است پس آنچه امر میشود به جای آورید. گفتند: پروردگار خویش را بخوان تا روشن کند رنگ آن چگونه است؟ گفت: خداوند میگوید: آن گاوی است زرد پر رنگ که بینندگان را مسرور میکند. گفتند: پروردگارت را بخوان تا روشن کند این گاو چگونه است؟ این گاو بر ما میان گاوان مشتبه گشته است و ما انشاءالله هدایت یافته گانیم و تردید مان بر طرف خواهد شد. گفت: خدا میگوید: آن گاویست نه حرام است که زمین را شخم زند و نیز کشت را آب نمیدهد سالم است و خطّ و خالی در آن نیست. گفتند اکنون حق را آشکار کردی پس گاو را ذبح کردند و نزدیک نبودند که ذبح کنند. و چون نفسی را گشتید و در آن اختلاف کردید خداوند روشن میکند آنچه که پنهان میدارید. گفتیم بزنید آن را به بعض گاو، خداوند این چنین مردگان را زنده میکند. این داستان که سوره بقره با آن همه تفصیل و حقائق که در بر دارد به این نام خوانده شده از چند جهت قابل گفتگو است . 1- جسارت و بی ادبی یهود در برابر خدا و پیغمبر خودشان! که گفتند آیا ما را مسخره گرفتهای؟ ما از جریان قتل و کشف قاتل میپرسیم تو در مقابل، امر بذبح گاو میکنی! موسی فرمود: این کار جاهلان است و پناه بر خدا که از جاهلان باشم. گذشته از این، سه دفعه با کمال بی ادبی گفتند «اُدْعُ لنا ربّک» برای ما پروردگارت را بخوان لازم بود که بگویند «اُدْعُ لنا ربّنا» زیرا پروردگار فقط پروردگار موسی نبود، و این بر خلاف. سخن مؤمنان است که به هنگام دعا میگویند: «رَبّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا - ربّنا انّنا سَمِعْنا مُنادیاً یُنادی لَلْایمان» و نظائر اینها. 2- با تکثیر سئوال مطلب را برخورد دشوار کردند و اگر یک گاو هر طور که بود سر میبریدند کافی بود. عیّاشی در ضمن حدیثی از حضرت رضا «علیه السلام» نقل میکند: اگر بقرهای ذبح میکردند کافی بود ولی سخت گرفتند خدا هم بر آنان سخت گرفت. ، از سخت گرفتن در سئوال نهی میکند. طبرسی فرموده: تقدیر آیه چنین است از چیزهائی که خدا ذکر آنها را ترک کرده سئوال نکنید چون به آنها محتاج نیستید و اگر ظاهر شوند غمگینتان میکنند و در ضمن حدیثی از حضرت رسول «صلی اللّه و علیه و آله و سلم» نقل میکند که فرمود «فاتر کونی کماتر کتکو فَأنّما هلک من کان قبلکم بکثرة سئوالهم...». 3- علت این همه سئوال چه بود؟ آیا از اینکه کشتن گاو سبب زنده شدن مقتول گردد تعجب میکردند و پیش خود میگفتند: لابدّ آن گاو بخصوصی است لذا خصوصیّات است لذا خصوصیّات آن را میپرسیدند؟ یا بنی اسرائیل در اثر خلطه با مصریان که گاو در نزد آنها مقدّس و معبود بود، گاو را مقدّس میشمردند و حاضر به ذبح آن نبودند لذا پشت سر هم سئوال میکردند و این سئوالات از عدم رضایت قلبی ناشی بود. آیا مراد از «وَ ما کادُوا یَفْعَلُونْ» آن است که در اثر نادر الوجود بودن آن گاو و یا گرانی قیمت آن نزدیک بودند که نکنند و یا در اثر مقدّس شمردن گاو و عدم رضایت قلبی بود؟ آیا حضرت موسی پی فرصتی میگشت که بنی اسرائیل با دست خود گاوی ذبح کنند تا مقدّس شمردن آن به تدریج از بین برود لذا در قضیّه مقتول از فرصت استفاده کرده و جریان گاوکشی را پیش کشید؟ آیا این قضیّه بعد از واقعه سامری و گوساله پرستی اتّفاق افتاد و یا پیش از آن؟ 4- احتمال نزدیک به یقین آن است که بنی اسرائیل در اثر آمیزش با مصریان گاو را مقدّس شمرده و دین یگانه پرستی اجداد خود را ازیاد برده بودند و این دستور برای آن بود که با دست خود گاو بکشد تا کم کم تقدیس آن از بین برود. محقّق علی قدر آقای طالقانی در این باره مینویسد: بنی اسرائیل چون سالیان دراز محکوم مصریان بودند... خواه نا خواه او هام و معتقدات مصریان بر آنها چیره شده بود. یکی از مقدّسات مصریهای گاو بود، گویا احترام و تقدیس گاو در مصر مانند هند، بیشتر در طبقه کشاورزان و دامداران شایع بود. چون بنی اسرائیل با این طبقه که اکثریت مردم آن سرزمین بودند آمیزش داشتند، تقدیس و پرستش گاو به تدریج در آنها آن چنان سرایت کرد که بیشتر آنان عقیده یگانه پرستی پدران خود را فراموش کردند و چون تقدیس گاو در میان این طبقات بوده (مانند گاو آپیس) این عقیده در تاریخ به اندازه خدایان طبقات حاکمه مصر شهرت نیافته است. شاید پس از خروج از مصر و زندگی طولانی در بیابان و معاشرت به اقبال گاو پرست نیز در آنها مؤثّر بوده ،در هر جا و به هر طریق که باشد تقدیس گاو و گوساله در نفوس آنان ریشه داشته و محبّت آن قلوبشان را فرا گرفته بود چنانکه در همین سوره (بقره) آیه 93 به آن اشاره میکند «وَ اُشْرِبُو فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ» بنا بر این اتّخاذ گوساله پس از چند روز غیبت موسی از جهت غفلت و پیش آمد ناگهانی یا اغفال نبوده بلکه منشأ آن علاقه و کشش باطنی آنها به چنین پرستی بود. (پرتوی از قرآن ذیل داستان بقره). مراغی مصری در تفسیر خود علّت این حکم را ناشی از گوساله پرستی آنان دانسته و گویند: به ذبح بقره مأمور شدند نه سایر حیوانات چون آن، از جنس گوساله بود که پرستش کرده بودند و این از آن جهت بود که تعظیم و محبّت گوساله از بین برود. طنطاوی در تفسیر خود گفته چون پرستش گاو و عبادت گوساله در قلوب آنان اثر گذاشته بود لذا به ذبح آن مأمور شدند. سخن این دو مفسّر میرساند که این واقعه بعد از جنجال سامری بوده است. 5- اوّل و آخر آیات که در سابق نقل شد میفهماند که همه آنها یک قضیّه و یک واقعه است و آن این که قتلی اتفاق افتاده و تحقیق آن را از موسی خواستهاند و آن حضرت دستور داده تا گاو ذبح شده با بدن مقتول تماس پیدا کند و قضیّه با یک معجزه مثلاً فیصله یا بد، چنانکه المیزان و المنار و دیگران آنرا یک واقعه دانستهاند. سیّد احمد خان هندی (بنا بر نقل پرتوی از قرآن) گوید: آیه «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیی اللّه الْمُوتی» و ما قبل آن، راجع به داستان دیگری است و مربوط به داستان بقره نیست و ضمیرها «ببعضها» را به «نفس» بر گردانده و میگوید: دستور آن آیه این است که: عضوی از مقتول را به خودش بزنید، این تدبیر برای کشف قاتل و مجرم معمول بوده، تا متّهمین به قتل جمع شوند و عضوی از مقتول را به دست گیرند و بر وی زنند قهراً آنها که قاتل نبودند با جرأت میگرفتند و میزدند و قاتل به جهت «الخائن خائف» چون مرعوب و دچار تردید میشد معلوم میگشت. نا گفته نماند: مؤیّد سیّد هندی آنست که آیه «وَ اذا قَتَلَهُم نَفساً...» با واو از آیات ما قبل جدا شده و اگر جزء واقعه گاو بود لازم بود که با فاء گفته شود، مدّعیان یک داستان بودن آن میگویند: ابتداء واقعه از «وَاذا قَتَلَهُمْ نَفْساً» شروع میشود و آیات «وَ اِذ قال موسی لقومه اُنَّ اللّه یَأمُرُکُمْ...» را مقدّمه آن حساب میکنند نا گفته نماند: «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها» مؤیّد یک واقعه بودن است و گرنه میفرمود: حکم پیدا کردن قاتل چنین و چنان است نه اینکه به صورت امر «اضربوه» فرماید. اگر قول سیّد هندی صحیح باشد باید علّت قول بنی اسرائیل که به موسی گفتند «اَتَّتَخِذُنا هُزُواً» غیر از آن باشد که گفتیم. 6- بنا بر قول سیّد هندی، احتمال سابق ما که در بند چهارم گفتیم و از آقای طالقانی و طنطاوی و مراغی نقل کردیم بیش از پیش تأیید میشود زیرا در این صورت واقعه گاو کشی یک دستور مستقلّی است و علّت آن قهراً از بین رفتن تقدیس و احترام گاو بوده است و اگر مجموع آیات یک داستان بوده باشد باز احتمال سابق بقوّت خود باقی است و آن اینکه موسی از از فرصت استفاده کرده برای پیدا شدن قاتل گاو کشتن را پیش کشیده تا یک تیر و دو نشان نماید. آقای طالقانی از آیه «اِنَّ اللّه یَأمُرُکُمْ...) استظهار میکند که این حکم برای یکدفعه نبوده بلکه صیغه مضارع (یَأمُرُکُمْ) اشاره به دوام است و میگوید: ظاهر این آیه به قرینه آیات دیگری که درباره یهود و گاو است این است که درباره یهود و گاو است این است که این امر حکم مستقلّی بوده. و مقدمه برای مطلب آیه بعد «وَ اِذْقَتَلْتُمْ نَفْساً» نیست... با توجّه به این حقیقت، دستور اجتماع عمومی یهود برای کشتن گاو و به پا داشتن جشنی به عنوان گاو کشی (عید خون) دستور مستقلّی بوده... تا با این خاطره، تقدیس و پرستش گاو از خاطرها برود (پرتوی از قرآن ذیل آیات فوق). بدین طریق ملاحظه میشود که آقای طالقانی قول سیّد هندی را قبول میکند. و خلاصه آنکه: دستور گاو کشی یک امر ساده نبوده و به احتمال قوی برای از بین بردن «وَ اُشْرِبوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» بوده است. مستر هاکس در قاموس کتاب مقدّس ذیل «گوساله» مینویسد: بنی اسرائیل از طول اقامت موسی «در طور» بستوه آمده و در شک افتادند و چون در مصر این چنین مطالب بسیار دیده بودند، لذا از هارون خدای مَجَسَّمی خواستند. هاکس قبل از این جمله تصریح میکنند که هارون برای آنها گوساله ساخت ولی این صحیح نیست به تصریح قرآن مجید سازنده گوساله، سامری بودند هارون ولی تأیید میکند که عادات مصریان در بنی اسرائیل اثر گذاشته بود. و چون یک دفعه گاوکشی برای از بین بردن چنین افکار، کافی نیست، نظر آقای طالقانی که گاوکشی را یک عید خون و به طور دائم گفته است، تقویّت میشود مخصوصاً که در تورات فعلی کتاب اوّل پادشان باب 12 آیه 29 نقل شده که «یَرُبعام» دو گوساله طلا برای پرستش بنی اسرائیل ساخت یکی را در بیت ئیل و دیگری را در «دان» گذاشت. معلوم میشود پس از گذشت روزگاران هنوز گاو در نظر آنها محترم بوده است و شاید برای همین است که در باب 11 آیه 40 همان کتاب آمده: سلیمان قصد کشتن یربعام را داشت و او به مصر فرار کرد تا وفات سلیمان در آنجا ماند. 7- صاحب المنار و دیگران خواستهاند آیه «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلکَ یُحْیی اللّه الْمَوْتی» را طوری معنی کنند که معجزه در میان نباشد و گوید: در اینجا «یُحیی اللّهُ الموتی» نظیر «وَمَنْ اَحْیاها فَکَاَنّما اَحْییَ الناسَ...» و نظیر «وَ لَکُمْ فی القِصاصَ حَیوةٌ» است که مقصود حفظ حیات عمومی و حفظ خونها بوده است نا گفته نماند: دوران حضرت موسی پر از معجزات است امثال: اژدها شدن عصا،ید بیضا، شکافتن دریا، و انفجار آب از سنگ و غیره، در این صورت چه مانعی دارد که این هم یکی از معجزات حضرت موسی بوده باشد، ظاهر آیه (کَذلِکَ یُحْیِی اللّهُ المَوْتی) در به دو امر آخرت بر آن است. 8- درباره داستان بقره، نقل شده: بنی اسرائیل بقره موصوف را به قیمت گران از پسری خریدند و چون او به پدرش نیکوکار بود، آن همه پول نصیب وی گردید، این روایت را شیعه و سنّی نقل کردهاند. آقای طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن ص 191 ج 1 میگوید: اینها همه اخبار اسرائیلی است و سند اسلامی درستی ندارد. نا گفته نماند: این حدیث در کتب شیعه به چند طریق نقل شده، یکی آن است که مرحوم صدوق از پدرش از محمّد بن یحیی العطّار از احمد بن محمد از بزنطی نقل کرده است (تفسیر برهان). اگر صحبت، صحبت درستی سند باشد فکر میکنم در درستی این سند صحبتی نباشد. و هیچ مانعی نیست که بنی اسرائیل بعد از آن همه سئوالات گاو موصوف را در نزد آن پسر بفروشند و این با مطالبی که در پیش گفتیم منافاتی ندارد.