لغت نامه دهخدا
- امثال :
احل من لبن الأم .
اَحل من ماءالفرات .
احل. [ اَ ح َل ل ] ( ع ص ) مرد لاغرسرین و ران. || مرد مبتلا بدرد سرین و زانو. || ستور که پاهایش سست و پی آن فروهشته باشد. اشتری که پی پایش سست بود. ( مهذب الاسماء ). مؤنث : حَلاّ ء. ج ، حُل .