الج

لغت نامه دهخدا

( آلج ) آلج. [ ل ِ ] ( اِ ) زعرور. آلوج. آژدف. ( زمخشری ).
الج. [ اَ ] ( ص ، اِ ) مردم صاحب غرور و متکبر را گویند. ( برهان ) ( هفت قلزم ). || ( اِ ) خرامیدن بناز و تنعم را نیز گفته اند. ( برهان ).
الج. [ اَ ] ( اِ ) لبلاب. ( فهرست مخزن الادویه ). زُعرور. ( منتهی الارب ) ( تفلیسی ) ( اوبهی ).
الج. [ اَ ل َج ج ] ( ع ن تف ) ستیهنده تر.
- امثال :
الج من الحمی .
الج من الخنفسا.
الج من الذباب .
الج من الکلب . رجوع شود به مجمع الامثال میدانی.

فرهنگ فارسی

( آلج ) ( اسم ) اژدف زعرور آلج آلوی کوهی
ستیهنده تر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال لنورماند فال لنورماند فال قهوه فال قهوه فال چای فال چای