لغت نامه دهخدا
بدو گفت روز تو فرخنده باد
سرت برتر از ابر بارنده باد.فردوسی.جهان هفت کشور ترا بنده باد
سرت برتر از ابر بارنده باد.فردوسی.ابر بارنده ز بر چون دیده وامق شود
چون بزیرش گلرخان چون عارض عذرا کند.ناصرخسرو.و اگر زمستان سرد و بارنده باشد سوزش آب تاختن بسیار باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و هر گاه که از پس تابستان شمالی خشک خریف جنوبی و بارنده باشد این علت ( سل ) بسیار افتد. لکن هر گاه که تابستان جنوبی و بارنده باشد و فصل خریف هم چنان جنوبی و بارنده باشد اندر آخر خریف این علت [ ذات الجنب ] بسیار است. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
دلم دریای بخشنده است و دستم ابر بارنده
از این ابر و از آن باران بر اهل فضل در بارم.سوزنی.ز هر سو قطره های برف و باران
شده بارنده چون ابر بهاران.نظامی.برانگیخت رزمی چو بارنده میغ
تگرگش ز پیکان و باران ز تیغ.نظامی.