بار ساختن

لغت نامه دهخدا

بار ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب )بار آماده کردن برای حرکت. عدل ؛ بسته بار را مهیا ساختن. || به مجاز آماده شدن :
خجل آنکس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت.سعدی ( گلستان ).|| پشتاره ساختن. ( ناظم الاطباء: بار ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم