باد مهره

لغت نامه دهخدا

بادمهره. [ م ُ رَ / رِ ]( اِ مرکب ) بادمهرج. مهره مار است که آنرا از قفای سر افعی برمی آورند و آن سیاه رنگ میباشد. گویند اگر بر صوف سیاه یا کبود مالند سفید گردد. هرچند بشویند نرود و همچنان صوف داغدار بماند و امتحان آن به این است. و گزندگی مار را نافع است چون بر جائی که مار گزیده باشد بگذارند فی الحال بچسبد. ( برهان ) ( آنندراج ).و مؤلف انجمن آرا گوید: این موهومات برهانست. فادزهر. سم مار. ( ناظم الاطباء ) ( بحر الجواهر ). رجوع به مهره مار شود. || نام معجونی است از زرنباد، افیون ، جندبیدستر، عاقرقرحا، پلپل ، دارپلپل ، هوم المجوس ، بزر النبج الابیض و غیره. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || عوام مهره سفیدی را گویند به اندام بلیله که شاطران بر پای خود بندند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). سفیدمهره. گوش ماهی. ( بحر الجواهر ).

فرهنگ فارسی

مهره مار است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ فال کارت فال کارت فال حافظ فال حافظ