لغت نامه دهخدا
کنون باد شد آنهمه پیش اوی
بپیچید جان بداندیش اوی.فردوسی.ترا دل بآن خواسته شاد شد
همه جنگ در پیش تو باد شد.فردوسی.کف دست بر پشت وی برنهاد
شد آن خشم شمعون بیک باره باد.شمسی ( یوسف و زلیخا ).|| پریدن. ( آنندراج ) ( دمزن ). رجوع به باد شود.