ایوانس

لغت نامه دهخدا

ایوانس. [ اَن ِ ] ( اِخ ) نام شهری است و در آن شهر کلیسایی است که هر سال در وقت تحویل آفتاب در برج جدی سار بسیار می آیند و هر یک را زیتونی در منقار بود مجموع زیتونهارا در آن کلیسا میریزند گویند آنقدر زیتون جمع میشود که ساکنان آنجا را تمام سال کافی است و گویند که در صدفرسنگی آنجا درخت زیتون نیست. ( آنندراج ) ( هفت قلزم ) ( برهان ). مؤلف مجمل التواریخ و القصص این داستان را در باره «بلدالرومیه » آورده است. در صص 488 - 489 آن کتاب آمده : «ذکر بلدالرومیة... و از عجایب آنجا آن درخت است از روی ، که بلیناس بن بطیاس صاحب الطلسمات ساخته است اندر کنیسه و صورت سودانی ( رجوع کنیدبه سودانیات ) هم از نحاس بر سر آن درخت ساخته ، و هرسالی بوقت رسیدن زیتون ، این سودانی آنجا صفیری بزندبلند، بعد از آن هر سودانی که در آن حدود و دیار باشند آنجا جمع آیند بقدرت خدای تعالی ، و با هر یکی سه زیتون یکی در منقار و دو در مخلب و هر یکی بر سر آن سودانی نشینند و زیتون آنجا فرو کنند و ساکنان آنجا برمیدارند و چندان زیتون جمع کنند که روغن کنیسه را تا سال آینده حاصل کنند و بسیار بفروشند و اعتماد آن نواحی بر آن باشد و همه ناحیت از آن روغن بکار برند و این از عجایب دنیاست ». ( حاشیه برهان چ معین ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم