اوباشته

لغت نامه دهخدا

اوباشته. [ اَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از اوباشتن. ( یادداشت مؤلف ). بلعکرده :
سراسر شکم هستش انباشته
ز بس گونه گون هرکس اوباشته.( گرشاسب نامه ).بسی گوهر و زر بد اوباشته
همه سینه اش عنبرافراشته.( گرشاسب نامه ).رجوع به اوباشتن شود.

فرهنگ عمید

انباشته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال احساس فال احساس فال تخمین زمان فال تخمین زمان