انبار شدن

لغت نامه دهخدا

انبار شدن. [ اَم ْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) جمع شدن. توده گشتن. روی هم انباشته شدن : مهمات را نبایدگذاشت که انبار شود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 487 ).

فرهنگ فارسی

جمع شدن . توده گشتن . روی هم انباشته شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم