امیلح

لغت نامه دهخدا

امیلح. [اُ م َ ل ِ ] ( ع اِ ) مصغر املح. ( از معجم البلدان ).
- ما امیلحه ؛ چه شور گردانیده است آنرا، و فعل مصغر منحصر است به ما امیلحه و ما احیسنه [ و ما احیلاه ] و در سایر افعال نیامده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اِملاح شود.
|| ( اِخ ) آبی است از آن بنی ربیعةالجوع. ( از معجم البلدان ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم