لغت نامه دهخدا
ای من رهی آن چهره گلگون که تو گویی
در بزم امیرالامراء تازه نگاریست.فرخی.هم اسیر اجلید ارچه امیر اجلید
مرگ را زآن چه کامیرالامرایید همه.خاقانی.
امیرالامراء. [ اَ رُل ْ اُ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر با 678 تن سکنه. آب آن از قنات. محصولات آن غلات ، حبوب و صیفی. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).