لغت نامه دهخدا ارتمام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ارتمام بهیمه ؛ گرفتن ستورچوبها را بدهن خود و خوردن آن. ( منتهی الارب ). || خوردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || ارتمام فصیل ؛ تازه کوهان آوردن کره شتر.