احیان

لغت نامه دهخدا

احیان. [ اَح ْ ] ( ع اِ ) ج ِ حین. وقتها. زمانها :
کنون معشوق و می باید نوای چنگ و نی باید
سرود و رود کی باید جز این وقت و جز این احیان.لامعی.ج ، احایین.
احیان. [ اِح ْ ] ( ع مص ) مقیم گردیدن. هنگامی بجای ایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || اِحیان اِبل ؛ خداوند وقت دوشیدن شتر ماده گردیدن ، یا خداوند وقت آگاه گردانیدن برای دوشیده گردیدن آنان. || رسیدن بوقت آنچه میخواهند کردن : اَحین القوم ؛ حان لهم ما حاولوه. || هلاک کردن : احانه اﷲ.

فرهنگ عمید

= حِین

فرهنگ فارسی

وقتها، زمانها ، احیانا: گاهگاه، اتفاقا
( اسم ) جمع حین وقتها زمانها یا در احیان . گاهگاه احیانا.
مقیم گردیدن هنگامی بجای ایستادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال انبیا فال انبیا