احداد

لغت نامه دهخدا

احداد. [ اِ ] ( ع مص ) احداد مراءة؛ سوگ داشتن زن بشوهر. ( زوزنی ). || بازایستادن زن از زینت. || جامه سوگ بپوشیدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ). || احداد نظر؛ تیز نگرستن. ( زوزنی ). تیز نگریستن. ( تاج المصادر ). || تیز کردن کارد و امثال آن بسنگ و سوهان. ( منتهی الارب ). تحدید.

فرهنگ فارسی

باز ایستادن زن از زینت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال رابطه فال رابطه فال امروز فال امروز فال ماهجونگ فال ماهجونگ