اجرب

لغت نامه دهخدا

اجرب. [ اَ رَ] ( ع ص ) گر. گرگن. ( زوزنی ). گرگین. ( زمخشری ) ( لغت نامه مقامات حریری ). گردار. پرخارش. صاحب مرض خارش. ( غیاث ). مؤنث : جَرْباء. ج ، جُرْب ، جَربی ، اَجارِب.
اجرب. [ اَ رَ ] ( اِخ ) موضعی است از منازل جهینة بناحیه مدینه. || موضعی است بنجد. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

موضعی است بنجد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه