لغت نامه دهخدا
- خمر مقطعة ؛ می آمیخته با آب. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مقطعة. [ م َ طَ ع َ ] ( ع اِ ) الصوم مقطعة للنکاح ؛ یعنی روزه مانع آرامش با زن و سبب قطع آن است. ( منتهی الارب )؛ روزه مانع جماع است و سبب قطع آن. ( ناظم الاطباء ). گویند: الهجر مقطعة للود؛ یعنی هجران موجب قطع دوستی است. ( از اقرب الموارد ). || محل قطع. ( از اقرب الموارد ).
مقطعه. [ م ُ ق َطْ طَ ع َ / ع ِ ] ( از ع ، ص ) بریده شده و جداشده. ( ناظم الاطباء ).
- حروف مقطعه ؛ حروفی که جدا نوشته میشوند و حروفی که جهت اختصار به جای کلمات می نویسند مانند صلعم به جای صل اﷲ علیه و سلم.( ناظم الاطباء ).
- || حروف فواتح سور قرآن و آن چهارده حرف است : ا، ل ، م ، ر، ص ،س ، ک ، ی ، ح ، ع ، ق ، ط، هَ ، ن. ج ، مقطعات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).