منقصه

لغت نامه دهخدا

منقصه. [ م َ ق َ ص َ / ص ِ ] ( ازع ، اِ ) منقصة. منقصت. نقص. عیب. کاستی :
اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت
غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست.خاقانی.رجوع به منقصة و منقصت شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم