مشک فشان

لغت نامه دهخدا

مشک فشان. [ م ُ / م ُ ف َ ] ( نف مرکب ) آنکه مشک می افشاند و پراکنده می کند. ( ناظم الاطباء ). فشاننده مشک و عطرآگین سازنده. خوشبوی. معطر :
در مجلس عشرت ز لطیفی و ظریفی
خورشید شکرپاش و مه مشک فشان اوست.سنائی ( دیوان چ مدرس رضوی ص 771 ).مشک بید از درخت عود نشان
گاه کافور و گاه مشک فشان.نظامی.آمد آن ماه آفتاب نشان
در بر افکنده زلف مشک فشان.نظامی.نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد.حافظ.- مشک فشان از فقاع ؛ کنایه از شخصی است که در وقت حرف زدن بوی خوش از دهانش برآید. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). شخصی که در حرف زدن بوی خوش از دهانش آید . ( انجمن آرا پیرایش دوم ).
- || کسی که خلق خوش داشته باشد. ( انجمن آراپیرایش دوم ). رجوع به ترکیب «مشک فروش از قفا» شود.
|| مشک نقاب. از اسماءمعشوق است. ( آنندراج ). و رجوع به مشک نقاب شود.

فرهنگ عمید

= مشکبار: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد (حافظ: ۳۳۶ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که مشک افشاند ۲- معطر : نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد . ( حافظ ) یا مشک فشان از فقاع . شخصی است که در وقت سخن گفتن بوی خوش از دهانش بر آید .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم