فریومدی

لغت نامه دهخدا

فریومدی. [ ف َرْ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به قصبه فریومد. رجوع به فریومد شود.
فریومدی.[ ف َرْ م َ ] ( اِخ ) ابن یمین. رجوع به ابن یمین شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال عشق فال عشق فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس