گل زدن

لغت نامه دهخدا

گل زدن. [ گ ُ زَ دَ] ( مص مرکب ) کنایه از طلب کردن حریف را برای جنگ و این رسم کشتی گیران ولایت است. ( آنندراج ) :
به خصم گل زدن از دست ما نمی آید
وگرنه آبله ام تشنه مغیلان است.صائب ( از آنندراج ).رجوع به گل کشتی و گل جنگ شود. || حباب گونه برآوردن. لک و خال ها به رنگی جز رنگ بدن پیدا کردن : تنش گل زده است. نانها گل زده است.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ایجاد نقش گل بر روی پارچه کردن . ۲ - ( کشتی ) طلب کردن حریف را برای کشتی و مبارزه : بخصم گل زدن از دست ما نمی آید و گرنه آبله ام تشن. مغیلان است . ( صائب ) ۳ - لک و خال هایی برنگی جز رنگ اصلی بر آوردن : تنش گل زده است . نانها گل زده است .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم