لغت نامه دهخدا
گزنک. [ گ َ زَ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالالاریجان شهرستان آمل ، واقع در 8 هزارگزی شمال رینه. هوای آن سرد و دارای 225 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار و هراز تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. دو زیارتگاه دارد. ( ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ). و رجوع به گزنه شود.
گزنک. [ گ ِ زَ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بردخون بخش خورموج شهرستان بوشهر، واقع در 11400گزی جنوب خورموج در ساحل خلیج فارس دارای 48 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).