ناصبوری

لغت نامه دهخدا

ناصبوری. [ ص َ ] ( حامص مرکب ) بیقراری. بی صبری. ناشکیبی. ناشکیبائی. بی طاقتی. بی تابی. جزع و فزع :
گر تو به هر مدیحی چندین تپید خواهی
نهمار ناصبوری نهمار بی قراری.منوچهری.چندان بطریق ناصبوری
نالید ز درد و داغ دوری.نظامی.بباید ساختن با داغ دوری
که عیب است از بزرگان ناصبوری.نظامی.رجوع به ناصبور شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم